فرشته کوچولوی من کندی

خاطره ی یک روز پر کار

1390/6/3 10:45
نویسنده : نیلوفر
192 بازدید
اشتراک گذاری

 

پریروز باغ زنداییم بود افطاری اونجا یک استخر بزرگ و یک حوضچه ی کوچولو دارن بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس        

اول باهم سوار تاب شدیم بعد من و تو و دختر داییم پامون رو کردیم تو استخر بعد من رفتم تو حوضچه و چون ابش سرد بود اومدم بیرون تا پا درد نشوم حالا وقت افطاری بود افطاری کردیم و دوباره من وتو و دخترداییم پامون رو کردیم تو استخر بعدش من و تو با چراغ قوه اومدیم تو کوچه ی تاریک ولی تو کوچه پسر خاله ام و داییم بودن ماهم رفتیم تو چون شب ها گرگ و سگ میامد دوباره پامون رو کردیم تو استخر ولی پای تو هم خیلی خیلی خیس شد ترسیدم سرما بخوری پات رو از توی استخر دراوردم تو ناراحت شدی ناراحتناراحت خودم هم راضی به این کار نبودم ولی خب بخاطر خودت بود لبخند شب قرار بود خونه ی مامان بزرگم بخوابیم البته با دختر داییم و خواهرم شیشه رو تا نصفه دادیم پایین و باهم بیرون رو نگاه کردیم

 

niniweblog.comباد هم به سر و صورتمون می خورد و مو هامون تکون میخورد niniweblog.com دختر داییم رو پام خوابید و تو رو به خاطر همین کنار در گذاشتم وقتی رسیدیم من هم تو ماشین خوابم برد وقتی بیدار شدم و در را باز کردم دیدم تو نیستی یکدفعه دیدم افتادی تو جوب با این که دیروزش بردمت حموم من برای تو گریه کردم niniweblog.com شب خوابیدیم یکدفعه دیدیم دختر داییم جیش کرده بعد همه رفتن تو توالت و همه از دختر داییم دوری میکردن قهقههقهقههقهقهه دختر داییم رو براش مای بی بی گذاشتیم بعد دختر داییم رفت و کنار عموش خوابید خوابخواب  صبح صبحونه خوردم ظهر ناهار خوردم و خواستم بروم و بیارمت تا باهم افطاری بخوریم که یکدفعه دیدم رو بدنت دو تا مورچه دیدم تعجبو ان ها را برداشتم و دستامو شستم خدا می دونه تا حالا چند بار تو رو گاز گرفتن شب شده بود خواستم دوباره شب اون جا بخوابم niniweblog.com

ولی بابام گفت چون پس فردا داریم می ریم کیش و من فردا کار دارم نمی تونم دنبالت بیام و تو از مسافرت جا می مونی اون شب من و تو شب خونه ی خودمون خوابیدیم هه هه ههقهقههلبخندبوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسماچماچماچ


         
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)